از کهن ترین روز سال می آید ،
از آخرین افتادن های برگ های زرد پاییزی ،
از قدمت درخت خرمالویِ در حیاط دلتنگ ،
از انار های شرابی رنگ در پهنای سفره،
از نوای قصه ی دلنشین مادرم ،
از روایت گری شاهنامه
و از فال حافظی ،
شروع زمستانی و در آخرین نقطه ی موهوم روز های پاییزی ایستاده ای ؛ بلند ترین شب سالی !
تو شب چله ای ؛که به روز و شب های پاییزی بدرود می گویی
و من هر سال در این نقطه یِ بی ذوق تورا جشن می گیرم
و شصت ثانیه بیشتر در انتظار قامت سرد زمستان می مانم !
به قلم : مونا بهوندی
عکاس : مونا بهوندی
📸AKASBASHI
